قشنگ مامانشه×گل باباشه

آی قصه قصه قصه نون و پنیر و پسته

1390/5/15 14:18
نویسنده : مامان مصطفی
280 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرم سلام دخترم بیا برات قصه بگمخیال باطل

یکی بود یکی نبود یه مورچه کوچولوی کوچولو بود که خیلی شیطون بلا بود یه

 روز مورچه کوچولو رفت تو حیاط یه مگس دید یواش یواش رفت پشت مگسه

 نشست مگسه ترسید فرار کرد و رفت بالای درخت انگور نشست مورچه

 کوچولو از پشت مگسه پرید روی درخت انگور رفت انگور بخوره یه گاز بزرگ زد

به انگور وای چقدر ترش بود یه گاز دیگه زد وای چقدر شیرین بود

مورچه کوچولو می خواست از درخت بره پایین وای حالا چطوری بره پایین بچه ها؟!

یه توتوی کوچولو اومد که انگور بخوره مورچه کوچولوی شیطون بلا یواش یواش

 رفت روی پای توتو کوچولو پای تو تو رو قلقلک داد، توتو خنده اش گرفت پرواز

کرد و اومد رو زمین مورچه کوچولو پرید پایین و رفت خونه شون پیش مامانش.

مامانش بغلش کرد و گفت کجا بودی پسر خوشگلم

مورچه کوچولو هم هر کاری کرده بود برا مامانش تریف کرد مامانش گفت وای

 چه کار خطرناکی کردی تو نباید بالای درخت بری خطرناکه!!!!مشغول تلفن

 

مورچه کوچولو هم به مامانش قول داد دیگه کارهای خطرناک نکنه.زبان

 

قصه ما به سر رسید کلاغه به خونه اش نرسید بالا رفتیم ماست بود پایین

 اومدیم دوغ بود قصه ما دروغ بود.

هورررررررررا

پسندها (2)

نظرات (0)