آی قصه قصه قصه نون و پنیر و پسته
سلام پسرم سلام دخترم بیا برات قصه بگم یکی بود یکی نبود یه مورچه کوچولوی کوچولو بود که خیلی شیطون بلا بود یه روز مورچه کوچولو رفت تو حیاط یه مگس دید یواش یواش رفت پشت مگسه نشست مگسه ترسید فرار کرد و رفت بالای درخت انگور نشست مورچه کوچولو از پشت مگسه پرید روی درخت انگور رفت انگور بخوره یه گاز بزرگ زد به انگور وای چقدر ترش بود یه گاز دیگه زد وای چقدر شیرین بود مورچه کوچولو می خواست از درخت بره پایین وای حالا چطوری بره پایین بچه ها؟! یه توتوی کوچولو اومد که انگور بخوره مورچه کوچولوی شیطون بلا یواش یواش رفت روی پای توتو کوچولو پای تو تو رو قلقلک داد، توتو خنده اش گرفت پرواز کرد و اوم...
نویسنده :
مامان مصطفی
14:18